بدون عنوان
دو سال و چهار ماه و 18 روز یه مدت حالم بد بود کوچولوی مهربونم نتونستم وبلاگتو آپ کنم،البته این مریضی یکمی تو رو حیت تاثیر گذاشته بود و ناراحت بودی،هر روز صبح پا میشدی میگفتی مانی امروز حالت خوبه؟؟؟ بعد منو ناز میکردی........... جدیدا به من میگی مانی،به بابا میگی:بایی با بابا رفته بودی خونه بابا حاجی که چهارپایه ببرید سرکار بابا،مامان بزرگ زیاد راضی نبود و میگفت میبرید حواستون نیست گم میشه و از این حرفا ........که کاسه صبر تو لبریز میشه و با یک حالت جدی میگی:پولشو میدیم پولشو میدیم.......... البته از اون روز سربسرت میذارن میگن پولشو بده،تو هم میگی پول نمیدم............ عمه زهرا خیلی ازت تعریف میکرد...
نویسنده :
مامان
10:59